
در سلسله مراتب تحول، دوره سالمندی مرحله نهایی قلمداد میشود. به نظر میرسد برخی ویژگیهای کمال مانند پختگی و خردمندی در دوره سالمندی به حد اعلای خود میرسند. اما از سوی دیگر میدانیم که با گذر از دوره میانسالی و ورود به دوره بزرگسالی و سالمندی، ضعفهایی نیز در فرد عارض میشوند. با این وصف اینکه آیا سالمندی همراه با پختگی است و یا آنکه سالمندی ضعف عمومی را در پی دارد، میتواند تضادی را ایجاد نماید. آیا به راستی سالمندی همواره از دست دادن و افت تواناییهاست یا آنکه همراه با برخی از دستدادنها و افتها، اکتسابها و تواناییهایی نیز بروز مییابد؟ اگر به محیط اطراف خود نگاهی گذرا داشته باشیم، سالمندانی را میبینیم که همچنان در این دوره، مولد، سالم، خوشفکر، سرزنده و شاداب هستند، اما عدهای دیگر وابسته و غیرفعال یا مانند بیماران مبتلا به آلزایمر دچار فراموشی شده و حتی نزدیکترین افراد خود را نیز نمیشناسند. این میتواند برای اکثر افراد نوجوان، جوان و میانسال جذاب باشد که چنانچه شانس ادامه حیات داشته باشیم، چه نوع سالمندی در انتظارمان است؟ آیا ما نیز سالمندی مولد، فعال، سالم خواهیم شد؟